گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن-رنسانس
فصل هجدهم
.IV – شاعران


افتخار عمدة این عصر شعر آن بود. همچنانکه در ژاپن دوران سامورای از دهقان تا امپراطور به شعر گفتن می پرداختند، در رم زمان لئو نیز از خود پاپ گرفته تا دلقکهایش شعر می سرودند؛ و تقریباً هرکس اصرار داشت به اینکه آخرین اشعار خود را برای پاپ حلیم بخواند. بدیهه گویی را دوست می داشت، و خود در آن فن مجرب بود. شاعران همة جا با اشعار مطول خود در پی او می رفتند و وی معمولاً هریک را به گونه ای پاداش می داد؛ گاه با جوابگویی به شاعران، به وسیلة یک سخن نکته دار که مرتجلا سروده شده بود، خود را قانع می ساخت. هزار کتاب به نام اواهدا شده بود. برای یکی از این کتب به آنجلو کولوتچی 400 دوکاتو (5,000 دلار؟) صله داد؛ اما برای جووانی اوگورلی، که یک رسالة منظوم دربارة هنر طلاسازی به وسیلة کیمیاگری به او هدیه کرده بود، یک کیسة خالی فرستاد. او وقت آن نداشت که تمام کتابهایی را که اهدایشان را پذیرفته بود بخواند؛ یکی از این کتب نسخة چاپ شده ای بود از یک شاعر قرن پنجم رومی به نام روتیلیوس ناماتیانوس که مسیحیت را به منزلة زهری جانکاه تلقی، و از امحای آن طرفداری کرده، و بازگشت به پرستش خدایان مردآسای مشرک را خواستار شده بود؛ لئو، که گمان می کرد نسبت به آریوستو در فرارا توجه کافی مبذول شده است، فقط توقیعی داد که درآن اجازة چاپ کردن اشعار او را به وسیلة دیگران منع کرده بود. آریوستو، که امید داشت پاداشی مناسب با طول حماسة خود دریافت دارد، رنجیده خاطر گشت.
لئو چون آریوستو را از دست داد، خود را به شاعران کم ارج تر و کم قدرت تر راضی ساخت. سخاوت او غالباً بدان حد گمراهش می کرد که به استعدادهای سطحی به قدر نبوغ پاداش می داد. گویدو پوستومو سیلوستری، از نجبای پزارو، با آلکساندر و یولیوس، به خاطر تصرف پزارو و بولونیا از طرف آنان، قویاً مبارزه کرده و قطعات انتقادی شدید نوشته بود؛ اینک قصیدة شیوایی درمدح لئو نوشته و شادی ایتالیا را تحت رهبری پاپ جدید با اغتشاش و بدبختی

آن در ایام پاپهای پیشین مقایسه کرده بود؛ پاپ ارجگزار املاک مصادره شدة او را به او بازگرداند و وی را ملازم شکارورزی خود کرد؛ اما گویدو بزودی مرد. به قول برخی از معاصرانش، مرگ او نتیجة پرخوری در سر میز لئو بود. آنتونیو تبالدئو، که قبلا از جنبة شاعری شهرتی در ناپل به هم زده بود، هنگام انتخاب لئو شتابان به رم رفت و، به موجب روایت ناموثقی، برای شعر نکته دار اشتهاآوری که گفت 500 دوکاتو از لئو صله گرفت؛ به هرحال پاپ به او نظارت و عوارض پل سورگا را واگذار کرد «تابتواند مرفه گذران کند.» اما پول گرچه ممکن است پشتوانه ای برای استعداد دانشوران باشد، ندرتاً می تواند نبوغ شاعران را کفایت کند. تبالدئو اشعار نکته دار دیگری سرود؛ پس از مرگ لئو، به احسان بمبو محتاج شد، و همواره در بستر خود می غنود. یکی از دوستانش می گفت: «هیچ شکوه ای ندارد جز اینکه میل خود را به شراب از دست داده است.» مدتی مدید براحتی، و خوابیده بر پشت، زیست و در هفتاد و چهارسالگی درگذشت.
فرانچسکو ماریا مولتسا، اهل مودنا، پیش از انتخاب لئو به پاپی، در نظم دستی پیدا کرده بود؛ همینکه از شعر دوستی پاپ آگاه شد، والدین و زن و فرزندان خود را ترک و به رم مهاجرت کرد و در آن شهر چنان شیفتة یک بانوی رومی شد که همة آنان را فراموش کرد. یک شعر شبانی تحت عنوان «پری رود تیبر» درمدح فاوستینا مانچینی سرود، و توسط یک قاتل ناشناس شدیداً مجروح شد. پس از مرگ لئو، رم را ترک گفت و به موکب کاردینال ایپولیتو د مدیچی پیوست که می گفتند سیصد شاعر، موسیقدان، و بذله گو در دربار خود دارد. اشعار ایتالیایی مولتسا فصیحترین اشعار آن زمان، و حتی از منظومه های آریوستو نیز برتر بودند. نغمه های او از حیث سبک با آن پترارک برابر ولی شورانگیزتر بود؛ زیرا مولتسا ازآتش یک عشق نرسته به شعلة عشقی دیگر گرفتار می شد. وی در 1544 از مرض سیفیلیس درگذشت.
دو خرده شاعر بزرگ سلطنت لئو را افتخار بخشیدند. کار و زندگی مارکانتونیو فلامینیو آن دوره را به وجه خوشی می نمایاند- مهربانی مستمر پاپ به مردان ادب، دوستی عاری از حقد فلامینیو، ناواجرو، فراکاستورو، و کاستیلیونه، هرچند که هرچهار تن شاعر بودند، وزندگی پاکیزة این مردان درعصری که آزادی مفرط جنسی رواج داشت. فلامینیو درسراواله، واقع در ونتو، متولد شد؛ او فرزند جان آنتونیو فلامینیو بود که خود شعر می سرود. پدر فلامینیو پسر خویش را، برخلاف رسم معمول، به شاعری تشویق و ترغیب کرد و او را در شانزدهسالگی به رم فرستاد تا شعری را که در لزوم جهاد علیه ترکان نوشته بود به لئو تقدیم کند. لئو میلی به جهاد نداشت، اما از اشعار آن پسر خوشش آمد و وسایل تحصیل او را در رم فراهم کرد. کاستیلیونه اختیار او را به دست گرفت و او را به اوربینو آورد (1515)؛ بعداً پدر فلامینیو پسرخویش را برای تحصیل فلسفه به بولونیا فرستاد؛ سرانجام شاعر ما در ویتربو تحت حمایت کاردینال انگلیسی رجینلد پول ساکن شد. از قبول دوشغل عالی امتناع کرد، که یکی همکاری با سادولتو

در منشیگری لئوبود، ودیگری منشیگری شورای ترانت. علی رغم سوء ظنی که برای هواداری او نسبت به نهضت پروتستان می رفت، به وجه شایسته ای مورد حمایت چند کاردینال بود. در تمام سفرهای خود آرزوی زندگی آرام و هوای تمیز ویلای پدر را درنزدیکی ایمولا داشت. اشعارش که تقریباً همه به زبان لاتینی بودند و از اقسام کوتاه قصیده، سرود شبانی، مرثیه، و سرود مذهبی تشکیل می شدند، و نیز نامه هایی که به سبک هوراس به دوستانش می نوشت- جملگی مبین عشق او به اما کن روستایی می باشند؛ در یکی از اشعارش چنین می گوید:
من شما را باز خواهم دید؛ از تماشای درختانی که
به دست پدرم غرس شده اند محظوظ خواهم شد؛
و اندک خواب راحتی در اطاق کوچکم
مرا مسرور خواهد کرد.
از زندانی بودن در محیط پرغوغای رم شکوه داشت و آرزو می کرد با دوست گوشه گیری، که در عالم خیال برای خود متصور ساخته بود، در کنج دنجی از یک ده بنشیند و با او «کتابهای سقراطی» بخواند و «در فکر افتخارات سطحی که به وسیلة جماعات غیرمهذب اعطا می شود» نباشد. رؤیای گردش در دره های سرسبز را با در دست داشتن اشعار ویرژیل وتئو کریتوس، به منزلة رفیق راه، در سر می پروراند. مؤثرترین اشعار وی برای پدرش، هنگامی که اودرحال احتضار بود، سروده شده اند:
تو ای پدر، خوش و خرم زیستی؛
نه بینوا بودی نه ثروتمند،
به قدر کافی فصیح بودی،
روح وجسمت همواره سالم بود؛
خوی خوشی داشتی و درپاکدامنی بینظیر بودی.
اکنون که هشتادمین سال را به پایان رسانده ای،
به کرانة مقدس اقلیم خدایان می روی.
برو، ای پدر، و فرزندت را نیز
با خود به جایگاه بلند آسمان ببر.
مارکو جیرولامو ویدا در سرودن اشعار برای مقاصد لئو انعطاف پذیری بیشتری داشت. در کرمونا متولد شده بود، لاتینی را بخوبی فراگرفته و چنان درآن زبان متبحر شده بود که حتی اشعار آموزشی را از قبیل درفن شعر، یا در تربیت کرم ابریشم، یا دستور بازی شطرنج بزیبایی می سرود. لئو چندان مهر ویدا را به دل گرفته بود که در پی او فرستاد، پاداشهایی گزاف به او داد، واز اوتمنا کرد که با سرودن یک حماسة لاتین دربارة زندگی مسیح تاج افتخاری برسر ادبیات عصر بگذارد. ویدا سرودن این حماسه را تحت عنوان کریستیاد آغاز کرد، اما لئو چندان نزیست که آن را ببیند. کلمنس هفتم حمایت لئو را از ویدا ادامه داد، یک حوزة اسقفی

را به او واگذار کرد تا از عواید آن زندگی خویش را تأمین کند، اما کلمنس نیز عمرش به انتشار آن حماسه وفا نکرد (1535). ویدا گرچه به هنگام شروع آن حماسه راهب و به وقت اتمام آن اسقف بود، نمی توانست درحماسة خود از گنجاندن آن اشارات اساطیری کلاسیک که در زمان لئو معمول بود صرف نظر کند؛ اما اکنون آن اشارات برای کسانی که درحال فراموش کردن اساطیر یونانی و رومی هستند، و مسیحیت را به نوبة خود یک اسطورة ادبی می سازند، ممکن است ناهنجار آید. ویدا از «پدر-خدا» به عنوان «پدر ابر فرآور خدایان» نام می برد، و همچنین به او «فرمانروای اولمپ» نام می دهد. جای دیگری مسیح را «قهرمان» می خواند؛ گورگونها، هارپیها، قنطورسها، و مارهای نه سررا به میدان می آورد تا خواستار مرگ مسیح شوند. ظریفترین ابیات ویدا خطاب به عیسی در کریستیاد نیست، بلکه خطاب به ویرژیل در رسالة در فن شعر می باشد؛ ترجمة معجلی از این ابیات چنین است:
ای مجد ایتالیا! ای منورترین نور سرایندگان!
ما ترا با تاج گل می ستاییم،
و به تو کندر می دهیم و برایت ضریح می سازیم.
برای تو همواره بحق نغمه های مقدس می خوانیم،
وترا با سرود تسبیح به خاطر می آوریم. سلام برتو، ای مقدسترین نغمه سرا!
جلال تو از ستایش ما افزون نمی شود،
و به صدای ما نیازی ندارد. بیا، به فرزندانت بنگر،
روح گرم خود را به دلهای پاک ما فرو ریز؛
بیا، پدر، خود را در ارواح ما جای ده.